دستیابی به قدرت برای اداره امور مسلمانان امری بسیار مهم و حیاتی است همانگونه که آمده است خداوند به وجود حاکم کاری میکند که به قرآن نمیکند. زیرا قرآن متن مکتوب نظری است و حاکم به قرآن بعد عملی کردن امر و دستور رب العالمین است. حاکمان خلیفه خداوند در روی زمیناند و اولین و مهمترین بعد وجودیشان آنگونه که از کلام رب میآید کرامت مخصوص آنها به واسطه تواناییهای خاصی است که آنها را میتوان در علم و امانت جمع کرد. حاکمان چون خلیفه خدایند بسیار بجا است که در خودشناسی خویش به این امر توجه دارند که:
1. قدرت مطلق هستی خداوند است و ملکوت آسمانها و زمین از آن اوست:«وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَعِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (زخرف/85)
2. حرف اول و آخر را خداوند میزند: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآَخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (حدید/3)
3. خداوند به هرکسی از بندگانش که از او راضی باشد رهبری را میبخشد بهگونهای که قلوب مردم را به سویش مایل میکند تا او را برگزینند و هر کس را که بخواهد از چشم مردم میاندازد: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (آل عمران/26).
4. به هیچ حاکمی این حق داده نشده است که با استبداد دینی و فاشیستی باعث شود که اربابگری رواج یابد: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» (آل عمران/64)
5. مردم نباید حاکمان خود را کورکورانه برگزینند: «یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» (احزاب/66-67)
6. روابط حاکم و خدا و مردم در سه ضلع حاکمیت انحصاری خداوند، حکم به امر خدا و مدیریت و رهبری دستهجمعی مردم بر مبنای قاعدهی شورا تعریف میشود: حاکم بر اساس هوای نفس سخن نمیگوید: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (نجم/2-3) ملت هم مؤمن، متقی و مخلص در عمل هستند و بر اساس ایمان و تقوا و احسان عمل مینمایند.
7. خلافت و امانت جز به خودمختاری و خودگردانی محدود موقت انسانها بر خودشان معنا ندارد؛ زیرا امانت و خلافت به چیزهایی تعلق میگیرد که اعطا کننده از آنچه در تصرف و تسلط خود دارد برای منظور و مدتی که تشخیص داده است به کسی یا کسانی واگذار میکند. پس شایسته نیست که مردم را به چیزی مجبور کرد و آزادی انتخابشان را محدود کرد، زیرا در آن صورت نااهلان بر سر کار میآیند: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا» (نساء/58)
8. حاکمیت اسلامی یک حکومت مدنی است که بر مبنای رأی، انتخابات و شورا قرار گرفته است و رؤسای جمهور بر اساس قوت و امانت یا تخصص و تقوا انتخاب میشوند.
9. حاکمیت اسلامی حکومت قانون است و دارای قانون اساسی و فرعی است، قوانینی که از قرآن و سنت رسول خدا گرفته شدهاند و به همهی عرصههای عقیدتی، عبادی، اخلاقی، معاملات، روابط خانوادگی و اجتماعی و قضایی و بینالمللی مربوط میشوند.
10. و اما حاکم اسلامی: دو چهره و دورو نیست. برای رسیدن به حق راه باطل را در پیش نمیگیرد. فلسفهی ماکیاولیستی را مردود میشمارد. به رواج پاکی در همه چیز اقدام میکند. زمینهساز عدالت و دادگری است.
با همه مردم بدون تبعیض برخورد میکند. وفادار و امین است و به هیچ چیز یا کس خیانت و غش روا نمیدارد.
صداقت و راستی را گسترش میدهد. نه تنها در زمان صلح که در زمان جنگ از ارزشهای اخلاقی فروگذار نیست. دیگران را کوچک نمیشمارد. به نصیحت گوش داده و آن را میپذیرد. خود را ولینعمت مردم نمیداند؛ بلکه هر کاری که برای مردم انجام میدهد آن را وظیفه و ادای حقوق [مردم] بر میشمارد. خود را مقدس و بیعیب نمیداند. دنبال کارهای شگفت و خلاف عادت نیست تا همگان به او نگاه کنند. لافزن و خودستا نیست. تلاش میکند که با رواج دادن آزادیها، قدرت سیاسی خود را محدود کند تا خدای نکرده به دام ظلم کردن نیفتد. هر حاکمی که دروغ بگوید نمیتواند عادل باشد؛ زیرا عدالت دو عنصر دارد: صدق یا درستدانی و دوم درستکاری یا به عبارت دیگر علم و تقوا. عدالت تنها در صورتی محقق میشود که مکانیسمی باشد که حق و راستی بیان شود و در غیر این صورت ظلم رواج مییابد ولو اینکه شعار عدالت داده شود.
نگاه کنید به:
1. قرآن کریم
2. بازرگان مهندس مهدی، پادشاهی خدا؛ شرکت سهامی انتشار، چاپ اول 1377.
3. قرضاوی دکتر یوسف، فقه سیاسی؛ ترجمهی عبدالعزیز سلیمی، نشر احسان، چاپ اول1379.
4. هلالی دکتر مجدی، بت را بشکن؛ ترجمهی مجتبی دوروزی، نشر احسان، چاپ اول1386.
5. سروش عبدالکریم، ادب قدرت، ادب عدالت؛ مؤسسهی فرهنگی صراط، چاپ اول1386.
نظرات